بهار از راه می رسد . با رسیدن بهار، طبیعت ردای سبز بر تن می کند و درختان مرده، دوباره جانی تازه می گیرند و شکوفه هایی چون دیبای هفت رنگ می دهند. غنچه ها لب به خنده باز می کنند و طبیعت را از آمدن بهار باخبر می سازند. چکاوک ها، هزاردستان و قمریان، نغمه ها و سرود های فرح بخش و تازه سر می دهند و انسان ها را به مهرورزی، گره گشایی و هم گرایی فرا می خوانند.
گویی در جان بهار روح خدا دمیده شده، گویی که در بهار به خدا نزدیک می شویم .
نزدیک ظهر است، اما نمی دانم چرا آسمان کم کم تاریک و تیره می شود، ابرها شروع به گریستن می کنند؛ در بهار گویی آسمان آغوشش را برای زمین تازه از خواب بیدار شده، گشوده و با فرستادن باران، خاک سرد را آماده ی رویش می کند و نویدبخش سبزی و طراوت برای طبیعت خسته از سرمای زمستان است، چقدر باران بهاری را دوست دارم!
اگر قطره قطره ی باران شوی و از گوشت آسمان کنده شده، بر برگ درختان و گونه ی گل فرو اُفتی و خود را درون موسیقی لطیف آن حل کنی، شاید بتوانی گوشه ای از جمال و زیبایی پروردگارت را درک کنی.
آری، بهار آمده تا به ما بگوید، خدا هست . بهار آمده تا زیبایی های خالقش را به رخ ما بکشد.
درباره این سایت